- حاتم اصم (اَ صَم م)
حاتم اصم، حاتم اصم نام بزرگی است. (از منتخب) (غیاث) (آنندراج). مردیست از اولیای کبار. (ناظم الاطباء) :
گروهی بر آنند از اهل سخن
که حاتم اصم بود باور مکن...
تبسم کنان گفتش ای تیزهوش
اصم به که گفتار باطل نیوش...
بحبل ستایش فرا چه مشو
چو حاتم اصم باش و عیبت شنو.
سعدی (بوستان).
رجوع به حاتم اصم در همین لغت نامه و روضات الجنات ص 202 شود، شمشیر بران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سیف قاطع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، براشرف مواضع برآینده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). المترقی اشرف المواضع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، مرد سراسیمه، شوخ بی باک، شتالنگ خرد و لطیف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). الکعب اللطیف المستوی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، الظلیم. (اقرب الموارد) ، گیاه که هنوز بار آن از غلاف برنیامده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). النبت خرج له ثمر و لم ینفتق. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، پر دراز لطیف یا بهترین پرها. ج، صمعان، صمع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). الریش اللطیف العسیب و قیل افضل الریش. ج، صمعان. (اقرب الموارد) ، هشیاردل تیزخاطر بیدار. (منتهی الارب) (آنندراج). تیزخاطر. (مهذب الاسماء) (زوزنی). دل هوشیار و رای پرکار و باحزم. (ناظم الاطباء). القلب الذکی. (اقرب الموارد). القلب الذکی المتیقظ. (قطر المحیط). دل آگاه. (لغت خطی). زیرک. تیز هوش. بیداردل
گروهی بر آنند از اهل سخن
که حاتم اصم بود باور مکن...
تبسم کنان گفتش ای تیزهوش
اصم به که گفتار باطل نیوش...
بحبل ستایش فرا چه مشو
چو حاتم اصم باش و عیبت شنو.
سعدی (بوستان).
رجوع به حاتم اصم در همین لغت نامه و روضات الجنات ص 202 شود، شمشیر بران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سیف قاطع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، براشرف مواضع برآینده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). المترقی اشرف المواضع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، مرد سراسیمه، شوخ بی باک، شتالنگ خرد و لطیف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). الکعب اللطیف المستوی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، الظلیم. (اقرب الموارد) ، گیاه که هنوز بار آن از غلاف برنیامده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). النبت خرج له ثمر و لم ینفتق. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، پر دراز لطیف یا بهترین پرها. ج، صمعان، صمع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). الریش اللطیف العسیب و قیل افضل الریش. ج، صمعان. (اقرب الموارد) ، هشیاردل تیزخاطر بیدار. (منتهی الارب) (آنندراج). تیزخاطر. (مهذب الاسماء) (زوزنی). دل هوشیار و رای پرکار و باحزم. (ناظم الاطباء). القلب الذکی. (اقرب الموارد). القلب الذکی المتیقظ. (قطر المحیط). دل آگاه. (لغت خطی). زیرک. تیز هوش. بیداردل
